پرسش ها از ایرانیان و پاسخ ها از ابوالحسن بنیصدر
٭ پرسش های ۲۱ و ۲۴ تا ۲۸:
۲۱- چرا امام جواد (ع)، داماد مأمون خلیفۀ عباسی شدند؟ مأمون قاتل پدر ایشان بود و دختر مأمون (ام فضل) نیز ایشان را بسیار اذیت و آزار کرد و در نهایت ایشان را مسموم و به شهادت رساند، حال آیا این عمل به حق بوده است؟ همچنین، دوستی می گفت اینکه امام حسن (ع) را همسر ایشان (جعده) شهید کردند، آیا دلیل بر ضعف شخصیت ایشان نیست؟ زیرا او نتوانسته همسری شایستۀ خود انتخاب کند، در عین حال که شیعه می گوید ایشان معصوم است، نظر شما چیست؟ آیا این میتواند دلیل بر ضعف فردی باشد؟
۲۴- آیا می شود گفت چند همسری پیامبر و امامان بزرگوار، در راستای نمونه بودن در جامعه بوده است؟ اینکه اگر در سیر تاریخی به تعداد همسران امامان بنگریم، متوجۀ همان قول شما می شویم که فرمودید رویۀ قرآن تک همسری است و از تعداد همسران آنان کاسته شده است، یعنی آنان می باید در جامعۀ خود اُسوه می بودند؟
۲۵- نظرتان دربارۀ رفتن به مقبرۀ ائمۀ اطهار چیست؟ مفهوم زیارت که در اصطلاح، به معنی نیل به سمت و سوی چیزی است و در کلام معصومین تأکید بسیار شده است که زیارت کنید و ثواب بسیار شمرده اند را شما چگونه ارزیابی می کنید؟
۲۶- حضرت علی (ع) فرمودند تقوا در راس همه ارزشهای اخلاقی است، حال سوال اینجاست که تاکید فراوان شما بر استقلال و آزادی کجای تقواست؟ آیا قبل از آن است، یا بعد از آن و یا با آن همراه است؟
۲۷- شما چند بار فرمودید (مثلا در زن و زناشویی و…) زن کوثر است، ولی سورۀ کوثر در شأن حضرت فاطمه (س) نازل شد و از دید من تعمیم چنین مقامی به زن، کار صحیحی نیست، زیرا وقتی ما از حضرت علی (ع) سخن می گوییم، ستایش در خور آن بزرگوار است نه در خور جنس مرد، و برتری بر اساس پرهیزگاری است. نظر خودتان چیست؟
۲۸- دربارۀ احادیث و لزوم تدوین دوبارۀ آنها، به ویژه با توجه به کارهایی که شما روی اصول اسلام انجام دادید، غیر از روش ها و راهکارهایی که تاکنون فقها طی قرون برای تشخیص درستی احادیث انجام داده اند، همانند علم رجال و…، به نظر شما چه اصولی باید به نقد و پالایش احادیث اضافه گردد؟
٭ پرسش ۲۱:
۲۱- چرا امام جواد (ع)، داماد مأمون خلیفۀ عباسی شدند؟ مأمون قاتل پدر ایشان بود و دختر مامون (ام فضل) نیز ایشان را بسیار اذیت و آزار کرد و در نهایت ایشان را مسموم و به شهادت رساند، حال آیا این عمل به حق بوده است؟ همچنین، دوستی می گفت اینکه امام حسن (ع) را همسر ایشان (جعده) شهید کردند، آیا دلیل بر ضعف شخصیت ایشان نیست؟ زیرا او نتوانسته همسری شایستۀ خود انتخاب کند، در عین حال که شیعه می گوید ایشان معصوم است، نظر شما چیست؟ آیا این می تواند دلیل بر ضعف فردی باشد؟
● پاسخ به پرسش ۲۱:
بنابر اینکه تاریخ، راست گفته باشد:
«مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم» چهار توجیه برای این ازدواج ارائه کرده است، از راه نقد این توجیه ها، پاسخ به پرسش را بیابیم:
٭ توجیه اول:
۱- برای علت ازدواج دلیل نقلی روشن پیدا نشده است. اما در این باره، سیرۀ نبوی و سیرۀ انبیای پیشین (مثل لوط و نوح)، که از طریق وحی با خداوند مرتبط بودند و در عین حال زنان ناشایسته هم داشتند، گواه خوبی است.
● نقد توجیه اول:
۱.۱. این امر واقع که زن از خانوادۀ قدرتمدار در زندگی زناشوئی نمایندگی کند و این امر واقع که عقل قدرتمدار، او را با شوهر برخوردار از عقل مستقل و آزاد ناسازگار کند، دو امر از امرهای واقع مستمر هستند. در روابط شخصی قدرت، زن در موقعیت و وضعیتی است که این دو نقش را پیدا می کند. اما به استناد این دو امر واقع، نمی توان ازدواج امام جواد (ع) با دختر مأمون را توجیه کرد:
۱.۲. ازدواج برای برقرار کردن رابطه با محور قدرت (خلیفۀ عباسی) عمل نکوهیده ای است و با رهنمودهای قرآن نیز نمی خواند. مگر اینکه قصد مأمون، در قید روابط شخصی قدرت قراردادن امام جواد (ع) باشد، و قصد امام بیرون ماندن از روابط شخصی قدرت با ایجاد فرصت برای همسر، تا که خودانگیختگی خویش را باز یابد و او را از گزند قدرت جبار حفظ کند. ازدواج بدین قصد نیز از امرهای واقع مستمر است. بسیار شده است که همسر، آزادگی خویش را باز جسته، و مواردی هم هست که نقش مأمور قتل شوهر را بازی کرده است. تن دادن به چنین ازدواجی، شخصیتی توانمند میطلبد، زیرا ورود در ابتلائی است و وارد شونده، باید مطمئن باشد که می تواند بر حق بایستد و استوار.
۱.۳. اما چرا همسران دو امام (ع) (حسن و جواد)، هدایت نجستند و شوهران خود را مسموم کردند؟ به این دلیل که هدایت هرکس، باخود او است. وقتی خداوند به پیامبر (ص) می فرماید اگر هم بخواهی، نمی توانی کسی را هدایت کنی، پس این دو امام نیز نمی توانسته اند همسران خود را هدایت کنند. این آن واقعیت بس مهم است که در بیان قدرت نمی گنجد و عقل قدرتمدار اندرش نمی یابد.
۱.۴. انسان ها همان که بودند، نمی مانند. برخی در برابر قدرت، مقاوم هستند و برخی دیگر زود تسلیم وسوسۀ قدرتمداری می شوند. حتی کسانی که بر حقوقمندی خویش عارفند و تمرین خودانگیختگی می کنند، مصون از غفلت و در بند قدرتمداری افتادن نیستند. چه کسی می تواند بگوید همسران این دو امام، اگر به حال خود گذاشته می شدند، انسان های حقوقمند نمی گشتند و نمی ماندند؟
٭ توجیه دوم:
۲- پس از شهادت امام رضا در سال ۲۰۳ ه.ق، مأمون به بغداد عزیمت نمود و به خاطر عوض کردن افکار عمومی در مورد قتل آن حضرت و تغییر فضا به سود و تبرئه خود، با نیرنگ و تزویر، دختر خود را به امام جواد علیه السلام تزویج کرد.
● نقد توجیه دوم:
۲.۱. این امر که مأمون نیرنگ و تزویر بکار برده است و بنابر قول دیگری امام را مجبور به ازدواج کرده است (شاهان دامادهای خود را بر میگزیدند و آنها ناگزیر بودند با دخترانی که شاه تعیین می کرد، ازدواج کنند)، امر واقع مستمری است. اما امام، الگوی حق، چرا باید فریب نیرنگ و تزویر را بخورد و یا تن به اجبار بدهد؟ این پرسش دو پاسخ می تواند پیدا کند؟:
۲.۲. امام در همان حال که امید داشته است دختر خلیفه در فضای باز، در استقلال، حقوقمندی خویش را بازیابد، بر آن بوده است که نقشۀ مأمون را نقش برآب کند و
۲.۳. بسا دختر پس از همسر شدن، سپر بلا بگردد و همکار شوی در ساختن الگوی خانوادۀ حقمدار و ترویج حقوقمندی بشود.
در عمل، پاسخ اول واقعیت پیدا کرده است. الا اینکه، زناشوئی رابطۀ حق با حق، براساس علاقه و ایجاد فرصت برای رشد، بنابراین، گذار مداوم از اختلاف در نظر و دانش، به توحید در نظر و دانش است. هرگاه امامان براین دو اساس عمل کرده باشند، زناشوئی هاشان با الگو سازگار می شود. این امر که یک طرف همواره در این دو کوشش باشد و طرف دیگر، حاضر به همکاری نباشد، نیز از امور واقع مستمر است. باوجود این، هرگز نباید از یاد برد که الگو برای آنکه بکار سرمشق شدن بیاید، نباید در اسطوره از خود بیگانه شود و می باید انتقاد پذیر باشد. چنانکه، بنابر قرآن، خداوند چند نوبت پیامبر را انتقاد کرده است. البته باید بهوش بود که انتقاد، کامل کردن است، و نه ویران کردن. پس اینک که روش خالی از تناقض را یافته ایم، می توانیم بگوییم اگر این روش بکار نرفته باشد، عمل انتقاد پذیر است.
٭ توجیه سوم:
۳- علت دیگر دربارۀ قبول از طرف امام جواد علیه السلام که با دختر مأمون ازدواج کرد، شرایط خاص و اضطرار و اجباری بود که در پیش روی امام بود و امام ناگزیر از قبول پیشنهاد مدمون گردید، و آن حضرت از دختر مأمون دارای فرزندی نشد (هدف مأمون از تزویج دخترش به امام، علاوه بر زیر نظر گرفتن فعالیت های امام، انتقال نسل امامت به خاندان عباسی بود که به این هدف نایل نشد.)
● نقد توجیه سوم:
۳- فرض اجبار امام به ازدواج را در نقد توجیه دوم بررسی کردیم. تن دادن به ازدواج، زوری خلاف نص قرآن است. و بر الگو نیست که خلاف نص، عمل کند. ایجاب و قبول را نیز فاسد می کند و عقدی منعقد نمی شود و زناشوئی پدید نمی آید. هرگاه هم بستری روی نداده باشد، دختر مأمون، حکم مأمور در خانۀ امام را می داشته است. و اگر هم بستری واقع شده باشد، یا ازدواج جبری نبوده، و یا عملِ خلاف شرع بوده است. سازندگان توجیه، به تالی فاسدهای توجیه خویش، توجه نکرده اند.
٭ توجیه چهارم:
۴- ائمه علاوه بر این زنان، زنان دیگر نیز داشته و از زنان پاکدامن برخوردار بودند. اما بر اساس برخی از شرایط، عده ای با تحمیل شرایط به همسری آنها درآمده و دشمنی نمودند. چنانکه این مسئله برای تمام انسان ها ممکن است.
● نقد توجیه چهارم:
۴- قسمت اول تکرار توجیه سوم است. قسمت دوم (این مسئله برای تمام انسان ها ممکن است)، دربارۀ امام بمثابۀ الگو، ویرانگر الگو است. چراکه اگر قرار بود «قرآن ناطق» نیز همان کند که «تمام انسان ها»، چه نیاز به دین و الگو بود؟ هرگاه بخواهیم جمله را نقد کنیم، به همان نتیجه می رسیم که در نقد دو توجیه اول و دوم رسیدیم.
٭ توجیهی از گروه دین و اندیشه (به قلم حسین عسگری):
تكلیف گرایی: بی تردید فعالیت های ائمه علیه السلام، ریشه در انجام تكالیف الهی داشته و همۀ فعالیت های آنان مبتنی بر مصالح است. شاید علت ازدواج امام جواد علیه السلام با ام الفضل، بر اساس تكلیف بوده است. ائمه علیه السلام، تكلیفگرا ترین انسان ها بوده و در برابر انجام دستور الهی، مطیع ترین انسان ها بودند؛ از اینرو هرگاه برای ائمه از سوی خداوند تكلیف تعیین می شد، انجام می دادند، گرچه انجام تكلیف به ظاهر برای برخی خوشایند نبوده و حتی عمل ائمه علیه السلام را زیر سؤال می برند. شاید ازدواج امام جواد علیهالسلام با دختر مأمون نوعی تكلیفی بود كه تعیین شده بود، شاید امام جواد علیه السلام با این ازدواج، در صدد خدمت به مردم و حفظ دین بود؛ امام با نفوذ در مركز حكومت سعی می كرد كه شیعیان حفظ شده و تا اندازه ای از سیاست دین ستیزی مأمون جلوگیری نماید و به جامعۀ دینی خدمت كند. با اتخاذ سیاست های منطقی، به رغم آن كه با ام الفضل ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیر ممكن ساخت.
● نقد تکلیف گرائی:
دلیلِ ساخته، می گوید که عقلِ سازندۀ توجیهِ، الف- به دوگانگی تکلیف و حق قائل است و ب- به دروغ «هدف وسیله را توجیه می کند» نیز باور دارد. اما این توجیه، ناقض تمامی حقوق است و چون هدف، وسیله را توجیه نمی کند، بلکه در وسیله، بیان می شود، بکار بردن این روش، امام جواد (ع) را نه عمل کننده به حق و دفاع کننده از حق، که تنظیم کنندۀ رابطۀ خود و شیعیان، با قدرت و مسئول قتل خویش، می گرداند.
در آنچه به «هدف وسیله را توجیه می کند» مربوط می شود، رفع تناقض به این است که تکلیف عمل به حق باشد و حقوق در قرآن بیان شده اند و الگو می باید «قرآن ناطق» بشود تا قابل پیروی بگردد. و صد البته بر او است که بداند هدف در وسیله بیان می شود. پس وقتی حق، هدف می شود، خود روش خویش نیز می گردد. اینگونه توجیه ها امام را بمثابۀ الگو ویران می کنند و البته «شیعیان» دیروز و امروز را کسانی می گردانند که به قدرت اصالت می بخشند و مدام درکار تنظیم رابطۀ پندار و گفتار و کردار خویش، با قدرت می شوند و روزگاری را می جویند که اینک دارند.
و هرگاه بر آن شویم که تکلیف گرائی را نقد کنیم، حاصل عبارت می شود:
از حق مطلق که خدا است، جز حق صادر نمی شود. پس تکلیفی که عمل به حق نباشد، قدرت فرموده است و نه خدا فرموده. پس تناقض وقتی رفع می شود که تکلیف، عمل به حق باشد و حق در قرآن بیان شده باشد. بدین قرار، عمل امام، بمثابۀ الگو، پذیرفتنی است اگر الف- تکلیف را عمل به حق بداند و در ازدواج، عمل به حق کرده باشد و ب- روش همان باشد که هدف (حق). بنابراین، در عمل ازدواج او، از اثر پذیرفتن و یا بکاربردن قدرت، هیچ نباشد. ج- بنابر اینکه عدل، میزان است و دوست داشتن، حقی از حقوق انسان و استعداد دوست داشتن، استعدادی از استعدادهای انسان، عمل باید عادلانه باشد. هرگاه ازدواج از ناحیۀ امام، چنین بوده باشد، عمل او خاصه های حق را دارد. از جمله، شفاف و خالی از تناقض است، و الا نه.
اما در آنچه به معصومیت مربوط می شود، امامان خود هشدار می دادند که ما را انتقاد کنید تا که شخصیت پرستی رواج نگیرد. بیم آن ها بجا بود و کیش شخصیت رواج گرفت. این شد که اول بار، در اواخر قرن دوم هجری، هشام ابن حکم، در مقام کاستن از غلو (امام تجسم خدا است)، به عصمت امامان قائل شد (صفحه های ۲۶ و ۲۷ تشیع و تصوف نوشتۀ دکتر کامل مصطفی الشیبی ترجمه ذکاوتی قراگزلو) و نیز دانستنی است که قم یکی از مراکز مهم شیعه بود و با غلو مبارزه می کرد و «نفی سهو و اشتباه از پیامبر را غلو می دانست». مایۀ عبرت نیست که امروز درهمان مرکز، غلو کنندگان متکی به زور، کیش شخصیت را رواج می دهند و ولایت مطلقۀ فقیه را ترویج می کنند؟ که گویا می تواند توحید را نیز تعطیل کند؟
٭ پرسش بیست و چهارم:
۲۴- آیا می شود گفت چند همسری پیامبر و امامان بزرگوار در راستای نمونه بودن در جامعه بوده است؟ اینکه اگر در سیر تاریخی به تعداد همسران امامان بنگریم، متوجۀ همان قول شما می شویم که فرمودید رویۀ قرآن تک همسری است و از تعداد همسران آنان کاسته شده است، یعنی آنان می باید در جامعۀ خود اُسوه می بودند؟
● پاسخ پرسش بیست و چهارم:
۲۴- بنابر این که قرآن تصریح می کند در صورت تعدد زوجه ها، مرد نمی تواند با آنها به عدالت رفتار کند، حتی اگر دوست داشتن، نه استعدادی از استعدادهای انسان بود و نه حقی از حقوق ذاتی انسان، ناتوانی از رفتار به عدل، جز نقض حقوق ذاتی خود و همسر معنی نمی داد. روشن است که اسوه، بنابر نقش تعیین کننده ای که الگو دارد، نباید عملی ناقض حق خویش و حق همسر کند. قرآن تصریح می کند که به آدمی دو قلب داده نشده است. پس، مرد نمی تواند دوست داشتن را که اساس زناشوئی است میان چند همسر توزیع کند.
در توجیه چند زنی، گفته شده است که مراد از عدالت، عدالت در معیشت است و این گفته را به امام صادق (ع) نسبت داده اند. در کتاب زن و زناشوئی، نادرستی سخن را مدلل کرده ام و توضیح داده ام چرا سخن نمی تواند از آن امام باشد. تناقض اول در این گفته اینکه هرگاه مراد آیه، عدالت در تأمین معیشت باشد، نخست بر صاحب کتاب مُبین بود که شفاف سخن گوید و، سپس، برقرار کردن چنین عدالتی از عهدۀ مرد بر می آمد. تناقض دوم اینکه عدالت در هم بستری با برابر کردن شمار هم بستری با همسران، ناممکن است. زیرا وقتی دو همسر یکدیگر را دوست می دارند و ممنوعیت های جنسی را از میان بر می دارند، التذاذ جنسی کامل می شود. اما التذاذ جنسی وقتی یکدیگر را دوست نمی دارند و یا حتی رقبت شان به یکدیگر کامل نیست، التذاذ جنسی ناقص می شود. مردهائی که به «دختر» بازی و «زن بارگی» معتاد می شوند و، به عکس، زنانی که به پسر بازی و مردبارگی معتاد می شوند، هم استعداد دوست داشتن خود را هرزه می کنند، و هم به محرومیت از التذاذ جنسی کامل، محروم می شوند.
اما چند زنی و نیز چند مردی از امور مستمر است. در حال حاضر، هم در جامعه های مسیحی که بنابر تک همسری است و هم در جامعه های دیگر، یک مسئلۀ حاد اجتماعی نیز شده است. روش قرآن، گذار تدریجی از چند همسری به تک همسری بوده است. با آنکه در جامعه های مسلمان، اسلام در بیان قدرت از خود بیگانه شده است، مطالعه برای مشاهدۀ اثر این روش در این جامعه ها و مطالعۀ تطبیقی میان این جامعه ها و جامعه های دیگر، از ضرورتر کارها است.
بنابراین که امام کسی است که الگو باشد در عمل به حق، پس روش پیامبر و امامان می باید الگوی گذار به تک همسری باشد. در آنچه به دوست داشتن راجع می شود، داور خداوند است که از آشکار و نهان آگاه است. خانوادۀ الگو، خانوادۀ پیامبر و خدیجه و علی و فاطمه هستند.
٭ پرسش بیست و پنجم:
۲۵- نظرتان دربارۀ رفتن به مقبرۀ ائمۀ اطهار چیست؟ مفهوم زیارت که در اصطلاح، به معنی نیل به سمت و سوی چیزی است و در کلام معصومین تأکید بسیار شده است که زیارت کنید و ثواب بسیار شمرده اند را شما چگونه ارزیابی می کنید؟
● پاسخ پرسش بیست و پنجم:
۲۵- زیارت قبور با همین معنی که در پرسش آمده است، کاری ستوده است. در همۀ جامعه ها احترام به مردگان، عنصری از عناصر فرهنگ آنها است. سورۀ عصر نیز به آدمی می آموزد که هرگاه بخواهد عقل خویش را از ابتلای به قدرتمداری حفظ کند، بر او است که از مردگانی که در متکاثر کردن قدرت، اندازه نگاه نمی داشتند، درس بیاموزد. این درس را از آنها که الگوهای ماندگار گشته اند هم می توان گرفت و هم باید گرفت. پس زیارت مزار الگوهایی جاویدان، کاری ستوده است. اما بشرط آنکه آنان را برجای خداوند ننشاند. روش کنونی زیارت کردن مزارهای امامان (ع)، نه پسند خداوند است و نه رهنمود آنها. آنها هم که به این روش، به زیارت می روند، همانطور که مشاهده می شود، از آن الگو، امام شدن را نمی آموزند و آنان را الگوی زندگی خویش نمی کنند. اگر سرمشق می کردند و از آنها، عمل به حقوق ذاتی خویش را می آموختند، ایران امروز، سر زمین جمهوری شهروندان بود.
٭ پرسش بیست و ششم:
۲۶- حضرت علی (ع) فرمودند تقوا در رأس همۀ ارزش های اخلاقی است، حال سؤال اینجاست که تأکید فراوان شما بر استقلال و آزادی کجای تقواست؟ آیا قبل از آن است، یا بعد از آن و یا با آن همراه است؟
● پاسخ پرسش بیست و ششم:
۲۶- استقلال و آزادی یا خود انگیختگی که دو حق از حقوق ذاتی انسان هستند، و بنابر اینکه بر اصل موزانۀ عدمی، لذا، در رابطۀ انسان ↔ خدا، این خودانگیختگی کامل است، و بنابر اینکه تقوی، پرهیز از ناحق و عمل به حق است و مزیدِ آن، موجب مزیدِ کرامت انسان می شود، تمرینِ استقلال و آزادی، همان تقوی است.
تقوی، روش است، بنابر این، قول نمی تواند از علی (ع) باشد. ارزش ها، حق ها هستند و تقوی، قرارگرفتن بر صراط مستقیم عدل، یعنی عمل به حقوق و پرهیز از ناحق ها است. علی (ع) خود چنین کرده است.
٭ پرسش بیست و هفتم:
۲۷- شما چند بار فرمودید (مثلا در زن و زناشویی و…) زن کوثر است، ولی سورۀ کوثر در شأن حضرت فاطمه (س) نازل شد و از دید من تعمیم چنین مقامی به زن، کار صحیحی نیست، زیرا وقتی ما از حضرت علی (ع) سخن می گوییم، ستایش در خور آن بزرگوار است، نه در خور جنس مرد، و برتری بر اساس پرهیزگاری است. نظر خودتان چیست؟
● پاسخ پرسش بیست و هفتم:
۲۷- فاطمه (س)، بدین خاطر که زن است، دختر پیامبر است، کوثر است. سوره به کسانی پاسخ می دهد که پیامبر (ص) را ابتر می خواندند. سوره به یاد انسانها، مردها و زن ها، می آورد که زن را خوار نشمارند، که او کوثر است.
و او الگو است. پس این فضل زنان را است و او الگوی کامل این فضل، کوثر، است. و او کوثر است، نه تنها بدین خاطر که مادر است، و فرزند به دنیا می آورد، بنابر این ادامۀ حیات انسان را ممکن می کند، بلکه بدین خاطر نیز کوثر است که مربیِ الگوهائی بوده است که جهت یاب حقوقمند زندگی کردن و رشد بر راست راه عدل، هستند. آیا زنان دیگری که فرزند به دنیا آورنده و پرورندۀ چنین الگوهائی بوده اند، کوثر نیستند؟
یکبار دیگر خاطر نشان می کنم که استثناء کردن الگو، به او سودی نمی رساند و به همۀ انسانها نسل بعد از نسل زیان می رساند. چراکه او را بی فایده می کند. همانطور که در جامعۀ استبداد زدۀ ما، الگوها استثنا هایی شده اند که نباید از آن پیروی کرد و ممکن نیست آنها را سرمشق کرد. از ویژگی های استبداد، و از زیانمندترین ها، یکی بی نقش کردن الگوها است. در این استبدادها، تخریب الگوها به دو روش- همگانی ترین روش ها، این دو روش هستند – انجام می گیرد: از آنها انسانهائی ساختن، که نبوده اند؛ و آنها را استثناهایی گرداندن، که سرمشق قراردادنی، نیستند. همراه با بکاربردن این دو روش، زمینۀ سرمشق کردن الگوها را نیز از میان می برند. چنانکه در ایران امروز، زمینه برای سرمشق قراردادن الگوهایی که بر دو حق استقلال و آزادی ایستادند و ایستاده اند، وجود ندارد. سرمشق کردن این الگوها، از قول آنها که از ایستادن بر حقوق خویش می گریزند، «بهای بسیار سنگین» دارد. حال آنکه ایران امروز، بیش از پیش، نیازمند سرمشق کردن الگوها است.
٭ پرسش بیست و هشتم:
۲۸- دربارۀ احادیث و لزوم تدوین دوبارۀ آنها، به ویژه با توجه به کارهایی که شما روی اصول اسلام انجام دادید، غیر از روش ها و راه کارهایی که تاکنون فقها طی قرون برای تشخیص درستی احادیث انجام داده اند، همانند علم رجال و…، به نظر شما چه اصولی باید به نقد و پالایش احادیث اضافه گردد؟
● پاسخ پرسش بیست و هشتم:
۲۸- در پاسخ به پرسشی از پرسش های پیشین، انتقاد خود را آوردم و روش پیشنهاد کردم. حاصل سخن کتاب تضاد و توحید نیز روشی است که فرآوردۀ نقد دو روش، یکی منطق صوری و دیگری دیالکتیک است. در اینجا،کارها که باید کرد را فهرست می کنم:
● کار اول این است: قول را باید مستقل از گویندۀ آن بررسی کرد. آن را بمثابۀ موجودی هستی مند در زمان حال، و نیز در زمان آینده، باید موضوع شناسائی قرارداد. زیرا فرض این است که بکار امروز و فردا می آید.
● کار دوم پرهیز از بکار بردن منطق صوری است. زیرا سبب می شود، واقعیت ها و حقیقت ها دیده نشوند. و
● کار سوم اطمینان از نبود تناقض در خود قول، و نبود تناقض قول با اصل است: هرگاه قول، بر اصل راهنمای موزانۀ عدمی، اظهار شده باشد، قولِ حق و اگر بر اصل ثنویت اظهار شده باشد، قولِ قدرت (= زور) است. همواره باید بیاد داشت که قولِ زور، دو نوع تناقض دارد: تناقض در خود، و تناقض با واقعیت ها و حقیقت ها و حقوق بیرون از خود. بر محقق است که هر دو نوع تناقض ها را بیابد و رفع کند. و
● کار چهارم سنجیدن قول به ویژگی های حق است. کار دوم و سومِ شناسائی تناقض ها را و حق بودن و یا ناحق بودن سخن را ممکن می کنند. و
● کار پنجم شناسائی امر و یا امرهای واقع، در قول است. هرگاه امر یا امرهای واقع، مستمر باشند، قول بکار امروز انسان نیز می تواند بیاید. چراکه امر واقع که در زمان ارائۀ رهنمود، وجود داشته و دیگر ندارد، ولو، رهنمود، صحیح ثبت شده باشد، بکار امروز نمی آید. اغلب روایت ها که در فقه تکلیف مدار کاربرد پیدا کرده اند، از این نوع هستند. بدین خاطر است که دین تکلیف مدار قالبی گشته است که به زور نمی شود انسان را چون مادۀ مذابی در آن ریخته و به او شکل داد.
● کار ششم، زبان بکار رفته در قول است. هرگاه زبان آزادی در قول بکار رفته باشد، قول عاری از اکراه، وگرنه، قولِ زور است.
● کار هفتم این است: هرگاه گوینده، الگوئی از الگوها، بنابراین، «قرآن ناطق» است، قول را باید به قرآن سنجید. و برای سنجیدن قول به قرآن،
● کار هشتم سنجیدن قول به قرآن، به شرط معنی کردن آیه به روش بالا و در انطباق با اصول راهنمای دین، با همان تعریف ها که قرآن از آن اصول به دست می دهد (به کتاب اصول راهنمای اسلام رجوع شود)، است. معنی آیه، باید خالی از تناقض باشد و با آیه های دیگر قرآن نیز نباید تناقض داشته باشد. و
● کار نهم تجربه کردن و اطمینان یافتن از بکار بردنی بودن قول، در زندگی به روش تجربی، است. اگر قول، قالبی شد که آدمی باید در آن شود، قول، سخن حق نیست. و
● کار دهم سنجیدن قول به حقوق ذاتی و استعدادها و فضل های انسان است. پس اگر قول، تکلیفی در برداشت که عمل به حقی و بکار انداختن استعدادها و فضل ها نبود، فاقد اعتبار و ناقض حق و استعداد و فضل انسانی است و بنابراین، از الگو نیست.
این روش، نقد هرمنوتیک قدیم و جدید نیز هست. زیرا بنای آن بر شناسائی قول، بمثابۀ وجود مند و برای تشخیص و شناسائی های زیر است: الف- تعلق آن به این یا آن نوع بیان (= اندیشه راهنما) و ب- قابل بکار بردن در روش تجربی است و یا دستوری؟ و ج- معنی که بدینسان قول، پیدا می کند، آن را برای یک جمع قابل بکار بردن، می کند یاخیر؟ و د- معنی، نقد پذیر هست و، به یمن تجربه، می توان آن را از ویژگی های حق بطور کامل برخوردار کرد یا نه؟ این روش امکان می دهد دریابیم چسان بیان استقلال و آزادی، در بیان قدرت، از خود بیگانه می شود و چگونه با نقد آن، می توان بیان استقلال و آزادی را باز جست.