گاهی در تاریخ مبارزاتی یک ملت، یک حرکت، حتی یک جمله، و یا یک عکس، نماد مقاومت ملتی در برابر ظلم و زور و خشونت می گردد و ابعاد تأثیر آن تا بحدی موج گونه افزایش می یابد که پیوندی عمیق با وجدان جهانی تمامی بشریت بر قرار می کند. من باب نمونه جمهوری خلق چین پس از چندین تظاهرات اعتراض آمیز دانشجویان در آوریل و ژوئن ۱۹۸۹ در میدان «تیان آن من»، پکن به روی معترضان آتش گشود؛ دانشجویان معترضی که در آن تظاهرات به روند اقتصاد چین و سرکوبگری های حزب کمونیست چین و فساد دولتی اعتراض می کردند، در پی دنبال کردن اهداف جنبش دموکراسی خواهی مردم چین بودند. عکس معروف کشتار میدان تیان آن من که دانشجویی در برابر تانک ها استوار و بی ترس یک تنه به مقاومت ایستاده است، به وجدان جهانی همه انسان های آزاده پیوند خورد و آن عکس نماد مظلومیت دانشجویان و بر حق بودن آنان گردید.
حماسه آفرینی دانشجویان آزادیخواه و استقلال طلب و عدالت خواه ایران، آنهم در فضای وحشت آلود و خفقان پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و شهادت سه دانشجوی مبارز مصطفی بزرگ نيا، مهدی شريعت رضوی و احمد قندچی به جرم دفاع از آرمان های مبارزاتی مردم ایران در دوران نظام پهلوی و اعتراض به سرنگونی حکومت مردمی دکتر مصدق نیز به همین صورت بدل به نقطه عطفی، هم در جنبش دانشجویی، و هم در مبارزات آزادی خواهی و استقلال طلبی مردم ایران گشت. تأثیری که این مقاومت بر روند بیداری مردم ایران و اوج گیری حرکت ضد استعماری بر جای گذاشت، نه تنها با گذشت بیش از شش دهه، رنگ نباخته است، بلکه آن حرکت خروشان هنوز در وجدان تاریخی ملت ایران و هر دانشجوی آگاهی موج میزند و دو مقطع مبارزاتی مردم ایران را، یعنی مقاومت مردم ایران در برابر استبداد پهلوی و دخالت قدرت های خارجی در امور مربوط به خود را با مقطع ادامه مبارزه با استبداد نظام ولایت فقیه پیوند زده است. و بر جهانیان نیز آشکار می نماید که قشر دانشجویی ایران نسبت به امور سیاسی کشور خود و نیز آنچه نظام های حاکم برای مردم بی حضور و مشارکت آنان رقم میزنند، حساسند و در تغییر جامعه بسته بسوی جامعه ای باز و رها از استبداد و وابستگی و فقر مادی و فرهنگی و خشونت طلبی احساس مسئولیت می نمایند. همانگونه که دانشجویان مبارز در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نیز نسبت به سانسور مطبوعات و قلع و قمع مطبوعات و تجاوز به حق آزادی بیان حساست نشان دادند و البته در کنار بیدار کردن حس اعتراضی در مردم نسبت به سلب آزادی بیان، با ایلغار کوی دانشگاه در تهران و تبریز نیز مواجه شدند و تا پای شهادت دست از مقاومت نکشیدند.
در مقطع جنبش ۸۸ نیز حضور محسوس و تأثیر گذار جنبش دانشجویی در کنار جنبش معلمان و زنان و کارگران و دانش آموزان و… ادامه مبارزه و اراده مردم را برای تحقق اهداف آزادیخواهی و استقلال طلبی، نوید می داد. نظام ولایت فقیه که خشن ترین رفتارها را با دانشجویان در مقطع ۱۸ تیر ۷۸ مرتکب شده بود، موفق به خاموشی جنبش دانشجویی نگردید، بلکه شاهد اعتلای کمی و کیفی آن نیز بود. مبارزه با حرکتی سازنده و فعال و بیدار و جوان و پر انرژی و بیگانه با قدرت که ریشه در تاریخ این مرز و بوم دارد، تنها با قلب معنی مبارزه برای چند صباحی ممکن است ادامه یابد. از اینرو نظام ولایت فقیه بی عملی را به جنبش دانشجویی تنها بر اساس تضعیف روحیه مبارزه می توانست تحمیل نماید. به همین سبب عوامل تبلیغاتی خود را به مخدوش کردن ارزش های مبارزاتی که در تاریخ ایران سنت گردیده بود، وا داشت. تا رأس این نظام بتواند در ۱۱ تیر سال ۱۳۹۳ به راحتی فرمانی با این محتوا صادر کند که: “مسئولان ذیربط و مدیران دانشگاه ها باید با جدیت از تبدیل مراکز علمی به محل جولان و فعالیت های جریان های سیاسی جلوگیری کنند”. این قبیل فرمان های مستبدانه و دخالت جویانه را ممکن نیست بتوان در دانشگاه های فعال و بیدار ایران بدون پیش زمینه منفعل سازی در علن صادر کرد.
سعی اپوزیسیون درون حاکمیت یعنی اصلاح طلبان حکومتی ، خصوصاً در القاء کردن فکرهای جمعی جباری همچون “هزینه داشتن مبارزه” و عوضی گرفتن پیوند خود با قدرت را با موضع قدرت نسبت به دانشجویان، بطور نمونه در ذیل میاورم، تا زمینه سازی های خزنده امکان سرکوب جنبش دانشجویی از زمان حکومت آقای خاتمی هویدا گردد.
آقای تاج زاده عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت در جشنوارۀ تابستانی دانشگاه صنعتی اميركبير در ۲۰ مرداد ۸۳ خطاب به دانشجویان گفت: “به دليل نزديك بودن حوزۀ دولت به عرصۀ عمومی، ميزان اعتماد به دولت با ميزان اعتماد به عرصۀ عمومی برابر است، بر همين اساس در جامعۀ ما اگر كسی از عرصۀ قدرت حذف شود، از عرصۀ عمومی هم حذف ميشود”! در واقع وی برای ترغیب دانشجویان به دفاع یک طرفه و جانب گرایانه از دولت اصلاحات و نظام ولایت فقیه بعنوان سرچشمه قدرت اصلاح طلبان، جایگاه خود و حزب متبوعش را با جایگاه جنبش دانشجویی اشتباه می گیرد، و در واقع به دانشجویان اخطار می کند که به محض دوری شما از دولت اصلاحات، از عرصۀ عمومی نیز طرد می شوید! و فراموش می کند که بر عکس در تاریخ معاصر ایران اعتلای جنبش دانشجویی در پیوندش با مردم و نهادهای مدنی و در نقد قدرت حاکم بوده است. و اصولاً طرد شدن از عرصۀ قدرت، بهترین ضامن سلامت جنبش دانشجویی و نشان نزدیکی اش به عرصۀ مدنی و عمومی بوده است.
در ايران در سال ۱۳۱۳، وقتی رضا خان پهلوی وارد دانشگاه تهران شد، دعا کرد خداوند دانشگاه را برای پايداری نظام پهلوی محکم و استوار بدارد؛ دعايی که هيچگاه مستجاب نشد و يک سال بعد از اين دعا يعنی در سال ۱۳۱۴ اولين حرکت های اعتراضی و تحصن دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران در اعتراض به برخی سیاست های وی، آغاز فعالیت جنبش دانشجویی را رقم زد. آقای تاج زاده از یاد می برد که عرصۀ قدرتی را که به آن تا به حدی اعتماد داشت که آنرا قابل اصلاح می دانست و آنچنان پیوند خورده با عرصه عمومی قلمداد می کرد که هر کس از آن دوری کند، از عرصه عمومی نیز طرد خواهد شد، در ماهیت، عرصۀ قدرت است و از اینرو وفا و عهد نمی شناسد، حتی نسبت به کسی چون تاج زاده که در وظیفۀ خود برای حفظ نظام، شک و شبهه ای بخود نیز راه نمی دهد. و خود وی را نیز که در پست معاونت وزیر کشور به عرصۀ قدرت بسیارنزدیک بود نیز روانه زندان کرد.
آیا اکنون که اقای تاج زاده خود بعد از تجربه است، بر توصیۀ آن زمان خود به دانشجویان مُصر است؟! ودر مورد خود نیز بر این گمان است که حال که از عرصۀ قدرت حاکم طرد گردیده است، لاجرم از عرصۀ عمومی نیز مطرود شده است؟! اگر به راستی قرار بود هر کس به توصیۀ ایشان عمل می کرد و از ترس طرد شدن از عرصۀ عمومی، به عرصۀ قدرت نزدیک شود ،حال در وضعیتی که حقوق خود آقای تاج زاده به عنوان زندانی سیاسی سلب گردیده است، کسی بر اساس دید ایشان در عرصۀ مدنی و عمومی، باقی می ماند که از حقوق وی دفاع کند؟!
اما برخلاف تلاش های فوق در به انفعال کشاندن دانشجویان و القای جو یأس و نا امیدی و سکوت اتخاذ کردن، تجربه نشان داده است که ویژگی و خصيصۀ بارز جنبش دانشجويی ايران تمایل به دوری از قدرت و منتقد آن بودن، ساختارشکنی، آزاديخواهی، عدالت طلبی و هدفمند بودن، است. ماهيت اصلی اين جنبش، تلاش برای شکل گیری آن نوع از قوۀ رهبری عمومی در سطح جامعه است که تنها قوۀ تعديل کنندۀ استبداد نباشد، بلکه نيروهای محرکه و دولت را به مهار جامعه ملی درآورد. چرا که در حقيقت، اگر جامعه نتواند رهبری نيروهای محرکه خود را تصدی کند، حيات ملی ناممکن می شود. جامعه ای که نيروهای محرکه اش را دولت زورمدار و بيگانه بتواند از او بستاند، خويشتن را در معرض انحلال قرار می دهد. از اين رو، هدف جنبش های ايرانيان خصوصاً جنبش دانشجويی، نجات و ادامۀ حيات ملی در رشد و بنابر اين، بدست آوردن مهار نيروهای محرکه و سپردن تصدی دولت به آن رهبری بوده است که محل ظهور و عملش خود جامعه باشد و بتواند دولت را به نمايندگی از جامعه ملی اداره کند. و ولايت جمهور مردم تحقق يابد.
شکست اصلاحات در محدوده رژيم، ناممکن بودن نشو و نمای رهبری جامعۀ ملی در محدودۀ دولتی را آشکار کرد که نسبت به اين جامعه، خارجی و بيگانه شده است. و بر خلاف ادعای آقای تاج زاده در پیوند عرصۀ قدرت و عرصۀ عمومی، حتی اگر دولت از جامعۀ ملی بيگانه نشده باشد، دولت نمی تواند محل نشو و نمای رهبری جامعه ملی بگردد. از اینرو نسل جوان ايران، خصوصاً دانشجویان، به عنوان دیده بانانی تیز و مسئول، در صف اول رهبری جنبش مردم سالاری ايران قرار می گيرند.
هر چند در حال حاضر بطور موقت با پدیدۀ فترت جنبش دانشجویی مواجهیم، اما این جنبش شرایط و ویژگی های نمادین خود را از دست نداده است، بلکه همچون آتش زیر خاکستر مترصدِ یک جرقه است. و نظام حاکم در منفعل نگاه داشتن و سرکوب جنبش دانشجویی نمی تواند به صورت پایدار و طولانی موفق گردد، چرا که هرگاه نظامی منتزع از ملت تعیین هدف کند و بخواهد جامعه، کارپذیرانه اطاعت کند، در واقع هدفش نمی تواند نسبت به واقعیت های جامعه، بند از بند گسسته نباشد. لذا جامعه نسبت به آن بیگانه می گردد و به میزان دوری آن نظام از جامعه، دوران شکست اش نزدیک می شود. از طرفی امکان گسترش هر چه بیشتر ذهنیت مبارزه با قدرت حاکم روز بروز در میان دانشجویان افزایش می یابد، چرا که خاستگاه اجتماعی دانشجويان از پايين ترين لايه های اجتماعی تا بالاترين آنرا در بر می گيرد و اين پراکندگی پايگاه اجتماعی- اقتصادی دانشجويان، آنها را در برابر نيازها و مطالبات قشرهای متفاوت مردم قرار داده و همانگونه که جامعه انتظار دارد مطالبات تاريخی اش، با زبانی گويا از زبان دانشجويان مطرح شوند، حاملان جنبش دانشجويی همواره با انتقال آگاهی به خاستگاه های اجتماعی خويش، وظيفۀ اقناع لايه های مختلف اجتماع را درخصوص امکان برآورده شدن مطالباتشان از طريق تغيير روابط بين مردم و دولت در تحقق آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی، برعهده دارند .
ارزیابی موقع و مقام جنبش دانشجویی و فاصله گرفتن میان “مسئولیت” و آنچه و آنکه آنها را به “مشغولیت” به خود فرا می خواند، نیازمند درایت و هوشمندی، خصوصاً شجاعت و تهور مرعوب قدرت و عمله های آن نشدن، و نیز باور به این امر است که پاد زهرِ زهر قدرت ،استقامت است و این استقامت تنها زمانی کار ساز است که از موضع آزادی و استقلال و حقوق انسان بعمل آید. چرا که همانگونه که نظام ولایت فقیه برای حفظ خود نیازمند پاسداران و ملتزمانی از جنس و سنخیت خود است که دغدغه حذف از عرصه قدرت را داشته باشند و به دروغ خروج از آنرا با حذف از عرصۀ عمومی یکی جلوه دهند، نظام مردم سالار نیز موجدان و حامیان و دیده بانان از جنس خود را میطلبد که تحقق و پایداریش نه در گرو ساحران و نخبگان وابسته به قدرت ، بلکه وابسته به عرصه عمومی و وجدان عمومی ملت است.
جنبش دانشجویی ایران اکنون که وفاداری خود را به اهداف آزادی و استقلال جنبش تاریخی دانشجویی ایران و شهدای به خون خفته آن، رضوی، قند چی و بزرگ نیا، بار دیگر ابراز کرده است. در این برهه از تاریخ حساس ایران، نیازمند نوعی نوزایی فكری درون خود است. و این نوزایی نیازمند اندیشه راهنما و یافتن مفاهیمی شفاف و تجربه پذیر می باشد که باردیگر آنها را دچار وهم های ساختۀ حاکمیت از قبیل “اصلاح پذیر بودن نظام ولایت فقیه” نسازد، تا دو تجربۀ “اصلاح طلبان” و ” اصول گرایان” بکار شان آمده، نگذارد دانشگاه به دنیای ذهنی بریده از واقعیت جامعه ایران بدل شود.
اهتمام در:
◄شناسائی واقعیات سیاسی- اقتصادی- اجتماعی وطن و نیز یافتن پاسخ و راه حل برای معضلات این سه عرصه، آنهم نه بر مبنای مجاز و گمان و وهم، بلکه یافتن راه حل رشدی منطبق بر واقعیات،
◄غنی و شفاف کردن وجدان جمعی و ممکن کردن عمل در حوزۀ وجدان جمعی که بر وفق این وجدان هستند،
◄ مبارزه با سانسور جریان های اندیشه که به قصد جلوگیری از گزینش بیان آزادی به مثابۀ اندیشۀ راهنما انجام می گیرد، و برقراری جریان اطلاعات و اندیشه با برگزاری بحث های آزاد در سطح دانشگاه ها، آنهم نه بحث آزادی که بریده از واقعیات جامعه و معضلات گوناگون جامعه باشد و تنها در یک سری اعلام مواضع خلاصه شود. چرا که مبارزه با بزرگترین اعتیاد، همانا اعتیاد به ابهام، در محیط سیاسی- علمی کشور است که نیازمند دعوت از صاحبنظران دارای تخصص علمی است. و کوشش در ارتقاء سطح علمی خود و یافتن زبان چون و چرا و اجتناب از دعوت مکرر از عناصری که سمت ” استادی” را یدک می کشند، ولی از علم بهره ای نبرده و تن به بیان شفاف نیز نمی دهند،
◄ پالایش محیط دانشگاهی از ذهنیت های وهم آلود غیر علمی و مواد درسی ای که با واقعیت علمی جهانی که هر ۳ سال سطح علمیش دو برابر می گردد، هیچ سنخیتی ندارد و اعتراض به تداوم آن،
◄ شناسائی و عریان کردن ذهنیت هایی که “بی تفاوتی” و انفعال و عافیت طلبی را در سطح دانشجویان و جامعه دامن می زنند و علت یابی هر یک از این عوامل، چنانچه دامنگیر برخی از دانشجویان گردد، و نپذیرفتن هیچ بهانه ای از خود و دیگری از قبیل سانسور رژیم و گرفتاریِ تحصیل معاش و بی رحمیِ رژیم در سرکوب، برای توجیه وجود این عوامل،
◄ سخنگوی بدنۀ اجتماعی خود در دانشگاه ها شدن جنبش دانشجویی، لذا کوشش در بررسی مسائل بلافصل دانشجویان، از قبیل ارتقاء سطح ملی مؤسسات آموزش عالی و مشارکت در برنامه ريزی های آموزشی و نيز دموکراتيزه کردن مناسبات و روابط دانشجويان با مديريت دانشگاه ها، پذيرش تكثر تشكيلاتى و سامان و تقویت همکاری جبهه ای تشکل های دانشجویی در جهت تقويت دموكراسى، ارتقای نقش نظارتی دانشجويان در امور دانشگاه، بالا رفتن مشارکت دانشجويان در امور صنفی و مبارزه با انواع تبعیض های موجود در سطح دانشگاه و رفتار با دانشجویان، خصوصاً تضییع حقوق دانشجویان دختر و مسائل عمومی دانشجویان از قبیل موضوع افت سطح آموزشی، وجود گزینش، کمبود کادر علمی، وجود کمیته های انظباتی و حضور و دخالت نهاد های غیر مسئول در دانشگاه ها از قبیل نهاد نمایندگی “رهبر” و تصفیۀ اساتید به دلایل مذهبی، عقیدتی و سیاسی، عدم آزمایشگاه های مجهز، فقر کتابخانه و… نیاز های متنوع دانشجویان هستند که جنبش دانشجویی بر روی هر بخشی متناسب با آن نیاز ها می تواند و بایستی سرمایه گذاری و برنامه ریزی کند.
این امور، بخشی از اهم اموریند که پیشاروی جنبش دانشجویی قرار دارد. هر گروه سیاسی و عنصر ایرانی که خواهان تحقق آرمان مردم سالاری است و دانشگاه و جنبش دانشجویی را مظهر حیثیت معنوی و عدالت خواهی جامعه علمی ایران می داند و جنبش دانشجویی را بیانگر وجدان همگانی می خواهد، به جای چوب لای چرخ آنان گذاردن، بایستی تمام بضاعت فکری و علمی خود را در راستای تعالی اهداف و توفیق اجرای اهداف این جنبش قرار دهد.
امروز در سالگرد هژدهمین سال ایلغار کوی دانشگاه تهران و تبریز فیروز ابادی که در 18 تیر 78 عضو شورای امنیت ملی نظام بوده است در مصاحبه با خبرگزاری فارس اعلام میکند (خبرگزاری فارس 18 تیر 96 ):برخورد سپاه با شورشهای 18 تیر با مجوز شورای عالی امنیت و شخص خاتمی بود .من اینجا به عنوان عضو شورای امنیت ملی عرض میکنم که مقابله نیروهای مسلح با شورشهای خیابانی در جریان 18 تیر سال 78 با مجوز شورای عالی امنیت ملی و شخص رئیس شورای عالی امنیت ملی که خود آقای خاتمی بود، صورت گرفت.وقتی چالش، تبدیل به قضیه امنیت ملی میشود نمیتوان نیروهای نظامی را محکوم کرد که چرا درگیر شدید. خب چالش امنیت ملی بوده. ولی حالا خود رئیس جمهوری(خاتمی) که دستور داده و آن را تصویب کرده بود، یا سکوت کرده یا بیانیه میدهد بعد مردم خیال میکنند که سپاه تنها بوده است.خودشان تصویب کردند، خود شورای عالی امنیت ملی اجازه برخورد را داد و بعد دبیر شورای عالی امنیت ملی بیانیه داد و آن را محکوم کرد و تصور میشد که سپاه یا نیروهای مسلح مسئول آن بوده در صورتی که اینطور نبود، این تصمیم شورای عالی امنیت ملی و تائید رئیس جمهور بود.آن زمان جلوی خود بنده آقای روحانی با آقای خاتمی تماس گرفتند و گفتند وضع اینگونه و جمعبندی این است و ایشان گفتند که دیگر هر تصمیمی که گرفتید انجام دهید، از این به بعد هم همینطور خواهد بود.”
اکنون اقایان خاتمی و روحانی بایستی نسبت به این اظهار نظر موضع صریح بگیرند که دستورو مجوز کشتار را در 18 تیر 78 چه مقامی صادر و اعطا کرده است؟ درانروز حداقل طبق گزارشهای مجموعهٔ فعالان حقوق بشر در ایران ۷ نفر در واقعه حمله به کوی دانشگاه کشته شدهاند .که تاکنون فقط هویت عزتالله ابراهیمنژاد و فرشته علیزاده روشن شدهاست .شورای متحصنین در بیانیه ۲۶ تیر مرگ تامی حامیفر را نیز تأیید کرد .و سعید زینالی نیز از هنگام دستگیری توسط مأموران ناپدید شده است؛ همچنین چشم یک دانشجوی پزشکی بر اثر اصابت گلوله تخلیه، دست و پای عدهای شکسته و تعداد زیادی دانشجو ضرب وشتم شدند. “
در کمتر از یک ماه بعد یعنی پنجم مردادماه ۷۸، سید محمد خاتمی، رئیسجمهوری وقت ایران، در سخنرانی خود در دیدار عمومی با مردم همدان گفت:بعد از حادثهٔ کوی دانشگاه، شورش پیش آمد. شورش و بلوا در تهران، حادثهٔ زشت و نفرتآوری بود که ملت عزیز و مقاوم و صبور و منطقی ما را مکدر کرد. آنچه در تهران پیش آمد، لطمه به امنیت ملی بود؛ تلاشی بود برای برهم زدن آرامش مردم شریف و تخریب اموال عمومی و خصوصی و بالاتر از آن، اهانت به نظام و ارزشهای آن و مقام معظم رهبری آنچه پیش آمد، حادثهٔ سادهای نبود؛ تلاشی بود برای مرزشکنی و برای ابراز کینهتوزی علیه نظام که نه رابطهای با این ملت شریف داشت و نه نسبتی با دانشگاه و دانشگاهیان. حادثهٔ شورش، یک حرکت کور، یک بلوا، یک حرکت ضد امنیتی، با شعارهای منحرفکننده بود که به نظر من برای مخدوش کردن شعارهای مطرحشده در دوران جدید ریاستجمهوری به وجود آمد. تحریک احساسات مردم متدین و دلسوز و وطنخواه که تاب تحمل حمله به ارزشها، رهبری، و مقدسات خود را ندارند، فقط از آن جهت صورت گرفت که ملت به خشونت واداشته شود. در واقع این شورش، نه تنها یک اقدام ضد امنیتی بود بلکه اعلام جنگی بود به رئیسجمهور و شعارهای اوو به یاری خداوند این بلوا خاموش شد[منبع در سید محمد خاتمی (به کوشش سید محمدعلی ابطحی)، مردمسالاری، نشر طرح نو، تهران، ۱۳۸۸، ص105].
از اقای خاتمی میپرسیم که 18 سال از ان ایلغار گذشت هنوز حق داشنجویان ادا نشده و از دید شما به نظام ظلم شده است ! در جنبش 88 نیز که باز شما معتقد بودید به رهبری ظلم شده است ! تکلیف دانشجویان و قربانیان مردم چیست ؟ اوجب واجبات شما تا چه میزان بر حقوق مردم رجحان دارد ؟ که لب فرو بسته اید ؟ اگر توظئه بوده چرا قربانیانش مردمند ؟ تا کنون که همه بحرانها و توطئه ها از خود نظام برمیخیزد ولی عاقبت امر باز نظام است که طلبکار است و مظلوم؟!
مردم ولی منتظر چرخش نظر شما به نظام و گفتن حقایق نمیمانند. دادخواهی خون شهدا از حافظه ملی زدودنی نیست . توفیق جنبش دانشجویی در دیده بانی بیدار جامعۀ مدنی و یاری دادن جنبش همگانی در استقرار نظامی مردم سالار، امیدی است که به همت خصوصیات و ویژگی های تاریخی این جنبش از این مرز و بوم رخت بر نکنده است.